96/1/30
12:0 ص
نحوه خواباندن کودک و شکل دهی عادت خواب در فرهنگها ، قبایل و حتی خانواده ها متفاوت است. بعضیها بچه را وقت خواب قنداق میکنند، بعضی لباس نازک به او میپوشانند و یا حتی بعضی او را لخت میخوابانند. ممکن است کودک در یک اتاق مجزا ، به تنهایی یا با چند خواهر و برادرش بخوابد یا به اتفاق همه اعضای خانواده در یک جا و حتی در یک رختخواب بخوابد.
کودک ممکن است به پشت ، پهلو و یا روی شکم ، در یک اتاق تاریک ، نیمه تاریک ، کاملاً روشن یا در یک محیط بی سرو صدا یا با صدای رادیو و تلویزیون و با وجود صداهای ناگهانی مثل هواپیما بخوابد. ممکن است وقت شیر خوردن در بغل مادر با قرص خواب آور یا با لالایی در گهواره به خواب رود یا این که نیاز به شنیدن یک قصه و یک دعا و بازی کردن داشته باشد و یا کلاً زمان مشخصی برای خواب نداشته باشد یا بر عکس باید هر شب طبق نظم خاصی بخوابد.
بعضی از روشهای خواب بهتر از برخی دیگر هستند اما در واقع کارهای زیادی وجود دارد که به رفتار خواب مربوط میشوند اگر برنامه دائمی انجام میشود و کودکتان با این برنامه شبها به راحتی میخوابد و در طول شب هم به کرات بیدار نمیشود و در طول روز هم رفتار او رضایت بخش است باید گفت این برنامه کاملاً مناسب است. برخی عادتها و شیوه ها به کودک شما کمک بیشتری میکند تا یک الگوی درست در او شکل بگیرد و از مشکلاتی که در سالهای بعد احتمال پیدایش آن میرود جلوگیری شود. به عنوان مثال اگر عادت دارید هر شب کودکتان را بیست سی دقیقه روی پا لالایی دهید تا خوابش ببرد و حتی نیمه شب هم که او یکی دوباره از خواب بیدار میشود مجبور هستید با همین روش دوباره او را بخوابانید، باید گفت که شما عملاً در عادت خواب او مداخله کردهاید و یادگیری شروع خوابش را به تعویق انداختهاید.
اگر کودک را در رختخوابش بگذارید و اجازه دهید که بدون لالایی و تکان دادن خودش به تنهایی بخوابد و در طول شب نیز به خواب ادامه دهد، مطمئناً برای شما و فرزندتان بهتر خواهد بود. در هر حال به نفع کودک است که خوابی پیوسته و منسجم داشته باشد. ممکن است شما و کودکتان در یک رختخواب بخوابید و کاملاً هم از این بابت راضی باشید و حتی کودک تمام شب را به خوبی بخوابد؛ اما ادامه این عادت برای مدت طولانی برای هر دوی شما مطلوب نیست. توجه داشته باشید که باید در این عادت تغییراتی داده شود. منظور از روش و عادتهای قبل از خواب همان کارهایی است که قبل از خواب برای آماده کردن کودک انجام میدهید. اگر او نوزاد است احتمالاً پوشاک او را عوض میکنید و روی پا لالایی میدهید تا خوابش ببرد و سپس او را به جای خوابش منتقل میکنید. ممکن است او را در حالی که بیدار است به جای خوابش ببرید و خود به تنهایی بخوابد. عموما ً همه این الگوها برای چند ماه اول عالی است؛ چرا که انتظار نداریم که یک نوزاد سر تا سر شب را بطور پیوسته بخوابد.
اگر فرزند 5 تا 6 ماهه شما هنوز سازگاری نیافته ، باید به برنامه و عادت زمان خواب او نگاه عمیقتر و دقیقتری بیندازید. اگر کودک شما به هنگام خواب روی پا لالایی شود و یا با شیر خوردن در بغل بخوابد باید گفت که این کودک هنگام بیداریهای معمول نیمه شب برای خواب رفتن دوباره دچار مشکل خواهد شد. برای این که بتوانید به او کمک کنید تا شبها خواب بهتری داشته باشد. میبایست در عادتهای زمان خواب او تغییراتی ایجاد کنید و مثلاً او را بیدار بگذارید تا نحوه سازگاری و تنهایی خوابیدن در رختخواب را چه اول شب و چه نیمه شب بیاموزد. به تدریج که کودک بزرگتر میشود عادتهای زمان خواب اهمیت بیشتری پیدا میکند. اگر زمان خواب برایش لحظات خوشی باشد، دید خوبی به آن خواهد داشت.
برنامه و روشهای وقت خواب متفاوتند. باید برنامه و روشی متناسب با وضعیت خانواده خود انتخاب کنید. خوب است که هر شب دقایقی را با کودک خود سپری کنید و به او یاد بدهید که چه کارهایی را باید طبق برنامه هر شب انجام دهد. برای بچههای کوچکتر زمان خواب زمان جدایی است و تحمل او برای آن دشوار است. در واقع درست نیست بچه نوپا یا خردسالی را به تنهایی به رختخواب بفرستیم چون ممکن است سبب احساس محرومیت از بهترین لحظات روز شود. خوب است که ده تا سی دقیقه قبل از خواب به او اختصاص دهید. از شوخیها و بازیهای پر تحرک ، تعریف قصههای ترسناک و یا هر عملی که به هنگام خواب هیجان کودک را برانگیزد، اجتناب نمایید. میتوانید با او گفتگو یا بازی آرامی کنید یا برایش قصه بگویید یا کتاب بخوانید. هنگامی که چند صفحه به پایان داستان باقی مانده به او تذکر دهید که کم کم وقت تمام میشود و او میبایست بخوابد. نباید تسلیم خواستههای او برای خواندن داستان دیگری بشوید. با این شیوه کودک مقررات را می آموزد. چنانچه هر دو بدانید که چه کارهایی را باید به هنگام خواب انجام دهید هرگز میان شما بحثی روی نخواهد داد.
کودک بزرگتر هم که میشود دوست دارد مدتی را قبل از خواب با شما سپری کند. تماشای تلویزیون این هدف را تأمین نمیکند، حتی اگر او در کنار شما به تماشای تلویزیون بپردازد به لحظاتی خصوصی و صمیمی و نزدیکتر نیاز دارد. میتوانید درباره وقایع مدرسه یا برنامه ریزی یک روز تعطیل و یا درباره چیزهای جالب و سرگرم کننده ، یا در صورت امکان در مورد برخی نگرانیهای او صحبت کنید تا هنگام خواب کمتر به آنها فکر کند. برخی شبها ممکن است از پیاده روی و بازی و یا کار در منزل لذت ببرد. یک کودک 10 – 12 ساله احتمالاً دوست دارد به تنهایی برای خواب آماده شود، با او به گفتن یک شب بخیر اکتفا نکنید، بلکه کمی با او صحبت کنید. آخرین کاری که قبل از رفتن به خواب انجام میشود خیلی مهم است. هر گونه دعوا و درگیری و تشنجی سبب می شود که کودک ، خواب آرام و راحتی نداشته باشد.
بسیاری از والدین برای رهایی از ناراحتیهای هنگام خواب ، در مقابل کودک کوتاه می آیند و او را در تمایلاتش برای خوابیدن در کنار خودشان آزاد میگذارند. و احساس میکنند که این بهترین کار برای کودک است. اگر چه این کار برای یکی دو شب قابل توجیه است مثلاً وقتی که کودک بیمار است یا روحیه نامناسبی دارد؛ اما در بیشتر موارد این عمل مناسب نیست. همه ما این حقیقت را میدانیم که افراد در رختخواب مجزا بهتر میخوابند. مطالعات نشان داده که حرکات و بیداریهای یک فرد در طول شب افراد دیگری را که با او در یک رختخواب میخوابند بیدار کرده و باعث ایجاد تغییرات خواب میشود. لذا بهتر است که کودک را با افراد دیگر در یک جا نخوابانیم. تنهایی خوابیدن بخش مهمی از یادگیری کسب استقلال ، بدون اضطراب و همراه با آرامش و اطمینان است. این روند در رشد روانی به موقع او اهمیت بسزایی دارد.
خوابیدن کودک در بستر شما به جای آن که باعث آرامش و اطمینان او شود، برای او اضطراب و سردرگمی را به همراه می آورد. اگر به کودک خود اجازه بدهید تا میان شما و همسرتان بخوابد احتمالاً به دلیل این که خود را مسئول جدایی شما میداند احساس قدرت زیادی خواهد کرد و همین موجب نگرانی او هم میشود؛ چون میخواهد مطمئن شود که شما او را تحت کنترل دارید و هرگاه که صلاح باشد بی توجه به تمایل او اعمال سلیقه میکنید. اگر شما نشان دهید که نمیتوانید به این نحو عمل کنید و او میتواند هر طور که بخواهد عمل کند ممکن است که احساس تزلزل کند.
اگر کودک با یکی از والدین خود زندگی میکند، یا یکی از والدین دور از خانه و در محل کار است و یا حتی در اتاق دیگر میخوابد وجود این وضعیت برای او اضطراب بیشتری را به همراه خواهد داشت. در اینجا بعضی والدین آسانترین راه را انتخاب میکنند و او را به رختخواب خود می آورند و یا یکی از آنها به رختخواب او میرود. اما کودک باز هم اطمینان خاطر نخواهد یافت چرا که احساس میکند جای یکی از آنها را گرفته است و یا خود را مسئول جدایی میداند و همین امر او را دوباره نگران میکند. اغلب بچه هایی که والدین آنها جدا از هم زندگی میکنند و یا طلاق گرفتهاند خود را در این آشفتگی خانوادگی مقصر میدانند. ناراحتی این کودکان بیشتر مربوط به زمانی است که در رختخواب والدینشان میخوابیدهاند. اکثر بچهها مشکل جدی و مداومی برای تنهایی خوابیدن ندارند. اگر کودک شما از تنهایی خوابیدن خیلی میترسد و شما اجازه میدهید کنار شما بخوابد مشکل او را حل نکردهاید. ترس او باید دلیل داشته باشد. شما وقتی به او کمک میکنید که به همراه او بکوشید تا علت ترس او را پیدا کنید. این کار به صبر ، درک و استقامت قابل ملاحظه شما نیاز دارد.
اگر به خاطر تمایل خودتان او را به رختخواب خود می آورید بهتر است احساستان را دوباره ارزیابی کنید. برخی از افراد که تنها زندگی میکنند (به دلایل متفاوت) از این که شبها کنار فرزندشان بخوابند کمتر احساس تنهایی و ترس کرده و راضی تر هستند و یا گاهی اوقات که والدین از دست هم ناراحت هستند کودک را به رختخواب میبرند. اگر شما هم با اینگونه مسائل درگیر هستید باید گفت که به جای کمک به کودکتان سعی دارید که مشکل خود را حل کنید. زمانی که چنین الگویی برای خواب وجود داشته باشد نه تنها کودک بلکه همه افراد خانواده از این مسئله رنج میبرند. باید مشکل و نیاز خودتان را درک کنید و با آن کنار بیایید و اگر این مشکل به آسانی حل نشود میبایست از متخصصان کمک بگیرید.
اگر کودک عادت کند همیشه با شما بخوابد او را در مهد کودک هم نمیتوانید تنها بگذارید. این عادت او در زندگی اجتماعی شما نیز تاثیر میگذارد و دیری نمیگذرد که احساس میکنید نسبت به کودکتان عصبانیت روزافزون پیدا کردهاید و زمانی هم که آن قدر بزرگ میشود که دیگر نتوانید با او در یک رختخواب بخوابید نمیتوانید قانعش سازید که به رختخواب خودش برود. البته آن روز زمانی است که مجبور هستید حضور کودکتان را هر شب در اتاق خودتان تحمل کنید. ممکن است شما یک یا دو اتاق خواب داشته باشید و علاوه بر چند بچه ، پدر بزرگ و مادر بزرگ هم با شما زندگی کنند که برای خودشان اتاق نیاز دارند و یا ممکن است در خانه کسی باشید که آنها تنها یک اتاق دارند. اینها همه نمونههایی از موقعیتهای دشواری است که البته برای آنها راه حل هم وجود دارد. مثلاً اگر کودک شما مجبور است در اتاق شما بخوابد به او یک رختخواب جداگانه بدهید که گوشهای از اتاق را به خودش اختصاص دهد و سعی کنید فضایی خصوص وسائل او ایجاد نمایید.
به جای آن که کنار کودک نوپا و یا خردسالتان بخوابید تا خوابش ببرد بهتر است از یک عروسک نرم پارچهای ، یک اسباب بازی و یا حتی پتوی مخصوص استفاده کنید. اسباب بازی معمولاً کودک را سرگرم و متقاعد میکند تا شب را به تنهایی سپری کند. این کار باعث میشود تا او احساس کند که بر دنیای پیرامون خود تا حدودی کنترل دارد. چرا که یک اسباب بازی و یا یک ملحفه را هر وقت که او بخواهد میتواند همراه داشته باشد و این اسباب بازی هیچگاه او را ترک نمیکند.
کودک معمولاً چنین اشیائی را در ابتدای سنین نوپایی انتخاب میکند و دوستی با آن را تا 6 – 8 سالگی ادامه میدهد اگر کودک شما با یک اسباب بازی و یا یک عروسک پارچهای نرم سرگرم شود آن را وارد برنامه خواب خود خواهد کرد. اسباب بازی که با او غذا بخورد و به قصههایش گوش دهد. به او اطمینان دهید که اسباب بازی اش را تا هر زمانی که بخواهد میتواند داشته باشد. این کار ، شب بخیر گفتن را برای او آسانتر میکند.
96/1/26
12:0 ص
همه جوامع باید راههایی را بیابند تا مانع از آن شوند که اعضای آن به هم آسیب برسانند. همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازهای کنترل میکنند ولی از لحاظ ارزشی که برای آن قایلند و میزان محدود کردن آن ، باهم فرق دارند. کودکانی که مستعد پرخاشگری هستند با دیدن خشونت از تلویزیون پرخاشگرتر میشوند. برای مثال ، در میان قبایل سرخپوست آمریکایی ، کومانچیها و آپانچیها کودکانشان را جنگجو بار میآورند و حال آنکه هوپیها و زونیها به فرزندانشان صلح جویی و رفتار غیر پرخاشگرانه میآموزند. اصولاً در فرهنگ آمریکای برای پرخاشگری و سرسختی ارزش قایلند.
روانشناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً باهم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که آیا باید پرخاشگری را براساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم یا بر اساس مقاصد شخصی که آن را نشان میدهد. گروهی پرخاشگری را رفتاری میدانند که به دیگران آسیب میرساند یا بالقوه میتواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است بدنی باشد (زدن – لگد زدن – گاز زدن) یا لفظی (فریاد زدن ، رنجاندن) یا به صورت تجاوز به حقوق دیگران (چیزی را به زور گرفتن) ، نقطه قوت این تعریف عینی بودن آن است به رفتار قابل مشاهده اطلاق میشود. نقطه ضعف آن این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است بطور معمول پرخاشگری تلقی نشود.
پرخاشگری وسیلهای رفتاری است در جهت رسیدن به هدفی؛ پرخاشگری خصمانه رفتاری است در جهت آسیب رساندن به دیگران ، بیشتر پرخاشگری های بین کودکان کوچک از نوع «وسیلهای» است. این نوع پرخاشگری به خاطر متعلقات است. کودکان از یکدیگر اسباب بازی میقاپند، یکدیگر را هل میدهند تا به اسباب بازی که میخواهند بازی کنند، دست یابند. به ندرت اتفاق میافتد که کودکان بخواهند به کسی آسیب برسانند یا از روی عصبانیت دست به پرخاشگری بزنند. پرخاشگری را باید از جرات ورزی متمایز دانست. جرات ورزی ، دفاع از حقوق یا متعلقات (مانند ممانعت کودک از این که کسی به اسباب بازی اش دست بزند) یا بیان امیال و آرزوها را دربر میگیرد. مردم معمولاً شخص با جرات را پرخاشگر میدانند، در صورتی که کسی که از حق خود دفاع میکند با جرات است نه پرخاشگر.
کودکان در 12 ماهگی وقتی باهم هستند شروع به ابراز رفتار پرخاشگرانه وسیلهای میکنند یعنی رفتار پرخاشگرانه آنان غالباً به خاطر اسباب بازی و متعلقات دیگر است و در ارتباط با همسالان ابراز میشود. کودکان گاهی اوقات به والدین و کودکان بزرگتر حمله ور میشوند، ولی اینگونه پرخاشگری در مقایسه با پرخاشگری با همسالان ، نسبتاً نادر است.
کودکان همچنان که به سالهای پیش از مدرسه و مدرسه نزدیک میشوند، کمتر دست به اعمال پرخاشگرانه میزنند و در نوع پرخاشگری آنان هم تغییراتی ایجاد میشود. یعنی وقتی که پرخاشگری ابراز میشود غالباً خصمانه است و کمتر «وسیلهای» است. به این معنا که کودکان برای به دست آوردن هدفهای وسیلهای کمتر مستقیماً از حربههای جسمانی استفاده می کنند؛ ولی وقتی که به کسی حمله لفظی یا بدنی می کنند بیشتر امکان دارد که با قصدی خصمانه این کار را کرده باشند. پرخاشگری لفظی ، دست کم در سالهای قبل از مدرسه افزایش مییابد.
هرچند که سطح پرخاشگری کودکان از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق میکند ولی کودکان از لحاظ تداوم رفتار پرخاشگرانه در طول زمان باهم فرق دارند. کودکانی که در سالهای اولیه به شدت پرخاشگرند به احتمال زیاد در جوانی و بزرگسالی هم پرخاشگر خواهند بود و کودکانی که پرخاشگر نیستند به احتمال زیاد در بزرگسالی هم پرخاشگر نخواهند بود. بعضی از مطالعات نشان میدهد که ثبات پرخاشگری دخترها در طول زمان کمتر از پسرهاست و چند تحقیق دیگر نشان داده است که دخترها و پسرها از این لحاظ تفاوتی ندارند.
البته کودکان به هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی پدر و مادر یا به دنیا آمدن کودکی جدید روبرو میشوند بیشتر پرخاشگر میشوند، ولی پرخاشگری شدید که بیش از چند ماه به طول انجامد غالباً حاکی از تداوم داشتن این الگوی رفتار است. پرخاشگری در حد معمول کمتر جای نگرانی دارد. به خصوص در سالهای پیش از مدرسه شاید این اندازه پرخاشگری صرفاً نشان دهنده این باشد که کودک میخواهد انواع مختلف کنش متقابل اجتماعی را داشته باشد.
کودکان در مورد پرخاشگری دیگران برحسب این که آن را عمدی یا تصادفی بدانند قضاوتهای متفاوتی میکنند. تحقیقی که پسرهای بسیار پرخاشگر را با پسرهای غیر پرخاشگر مقایسه میکند نشان میدهد که پسرهای پرخاشگر احتمالاً از مقاصد دیگران ، درکی متفاوت از پسرهای غیر پرخاشگر دارند. بر اساس درجه بندی معلمان و همسالان تعدادی از پسرها در کلاسهای دوم ، چهارم ، ششم به عنوان بسیار پرخاشگر یا غیر پرخاشگر طبقه بندی شدند. سپس این عده در موقعیتی آزمایشی مشاهده شدند که به آنان برای جور کردن قطعات پازل جایزهای تعلق میگرفت.
قرار بر این شد که وقتی که قسمتی از پازل کامل شد پسر بچه دیگری (که همدست آزمایشگر) بود آن را به هم بزند. در حالت اول ، پسر بچه آن را عمداً به هم زد؛ در حالت دوم ، طوری به هم زد که تصادفی جلوه کند و در حالت سوم انگیزههای پسر بچه مبهم بود. کودکان مورد آزمایش این امکان را داشتند که با خراب کردن پازل این کودک «تلافی» کنند. کودکان پرخاشگر و غیر پرخاشگر وقتی که احساس کردند که این کودک عمداً خرابکاری کرده تلافی کردند و وقتی که دیدند عملش غیرعمدی بوده تلافی نکردند، ولی واکنش آنان به انگیزه های مبهم این کودک بدین ترتیب بود که پسر بچههای پرخاشگر تلافی کردند و طوری واکنش نشان دادند که گویی این کودک عمداً این کار را کرده است. کودکان غیر پرخاشگر تلافی نکردند و طوری عمل کردند که گویی اعمال او غیرعمدی بوده است.
پسرها پرخاشگرتر از دخترها هستند. این تفاوت در غالب فرهنگها و تقریباً در همه سنین و نیز در غالب حیوانات دیده میشود. پسرها بیش از دخترها پرخاشگری بدنی و لفظی دارند. از سال دوم زندگی این تفاوتها آشکار میشود. بر اساس مطالعات مشاهدهای در مورد کودکان نوپای بین سنین 1 تا 2 سال تفاوتهای جنسیتی از لحاظ تعداد پرخاشگری بعد از 18 ماهگی ظاهر میشود و قبل از آن اثری از آن نیست. پسرها به خصوص وقتی که به آنان حمله میشود یا کسی مزاحم کارهایشان میشود، تلافی میکنند.
در یک مطالعه مشاهدهای در مورد کودکان پیش از مدرسه پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولی دو برابر دخترها تلافی کردند. شاید این که پسربچه بالقوه پرخاشگر است یا میتواند آن را بیاموزد علتی فیزیولوژیک داشته باشد. برای مثال پسران 1 تا 3 ساله در کلاسهای پیش از دبستان از طرف بزرگسالان و همسالان بیش از دخترها به خاطر پرخاشگری مورد توجه قرار گرفتند. این توجه گاهی مثبت بود (لبخند زدن ، ملحق شدن به بازی کودکان) و گاهی تا حدودی منفی (متوقف کردن کودک یا سر کودک را با چیزی گرم کردن). توجه نشان دادن به رفتار کودک ، به هر نحوی که باشد، بیش از بی توجهی به آن باعث تشویق رفتار میشود.
والدین کودکان به شدت پرخاشگر غالباً به هنگام اعمال قواعد و معیارها خشونت دارند و پرخاشگرند. یکی از پیچیده ترین و جامعترین روشهایی که برای درک پرخاشگری در خانواده بکار رفته تحقیق «جرالد پاترسون» و همکارانش در مرکز یادگیری اجتماعی «شهر اورگون» بوده است. آنان برای مطالعه الگوهای کنش متقابل خانوادگی در خانه و مدرسه و ارتباط آن با مشکلات رفتاری کودکان مشاهدات مستقیمی انجام داده اند. افراد مورد مطالعه از خانوادههایی بودند که به دلیل مشکلات رفتاری مثل پرخاشگری ، دزدی و سایر رفتارهای ضداجتماعی فرزند یا فرزندانشان به درمانگاه رجوع کرده بودند. وقتی که واکنش خشونت آمیزی بروز میکند سایر اعضای خانواده کاری میکنند که باعث دامن زدن به رفتار پرخاشگرانه میشوند. برای مثال ، برادری بر سر خواهرش فریاد میزند، خواهر بر سر او فریاد میزند و ناسزایی به او میگوید. در این موقع برادرش او را کتک میزند و این ماجرا ادامه مییابد.
تمام اینها نشان میدهد که والدین میتوانند در پاداش دادن و تنبیه کردن فرزندانشان رفتار با ثباتی داشته باشند و با استفاده از راههای مؤثر بدون این که با تنبیه شدید همراه باشد پرخاشگری کودکان را کنترل کنند و بازآموزی کودکان در دورانی نسبتاً کوتاه میسر است. در آخر باید گفت تلویزیون نیز منبع دیگری است که کودکان به خصوص پسرها از طریق آن رفتار پرخاشگرانه را میآموزند. بطور مثال: خشونت از ارزشهای آمریکایی تلقی میشود، پرخاشگری به عنوان یکی از وسایل رسیدن به هدف تشویق میشود. در برنامههای تلویزیونی که یکی از وسایل انتقال چنین ارزشهای اجتماعی به کودکان است، بطور متوسط در هر ساعت پنج یا شش بار خشونت بدنی نمایش داده میشود، رفتار پرخاشگرانه شخصیتهای تلویزیونی غالباً تقویت میشود؛ قهرمان این برنامهها به همان اندازه پرخاشگرند که ضد قهرمان ها.
در مطالعهای کودکان چهار ساله به هنگام بازی آزاد در مهدکودک به مدت سه هفته مورد مشاهده قرار گرفتند و از لحاظ رفتار پرخاشگرانه به دو گروه بالای متوسط و زیر متوسط طبقه بندی شدند. سپس در طول چهار هفته بعد ، کودکان به گروههایی تقسیم شدند که در مهدکودک به مدت تقریباً نیم ساعت برنامه پرخاشگرانه مثل «بت من» و «سوپرمن» یا فیلمهای معمولی و یا برنامههای جامعهپسند میدیدند. کودکانی که از اول از لحاظ پرخاشگری در حد بالای متوسط بودند در مدت بازی آزاد و بعد از دیدن برنامه پرخاشگرانه ، از خود پرخاشگری بیشتری نشان دادند تا کودکان مشابهی که برنامههای معمولی را دیده بودند. دو گروه از کودکانی که از لحاظ پرخاشگری زیر متوسط بودند و هر کدام یکی از این برنامهها را دیده بودند واکنششان باهم فرقی نداشت. این الگوهای رفتاری تا دو هفته بعد از پایان گرفتن تماشای این برنامه ها هم چنان ادامه داشت. کودکانی که مستعد پرخاشگری هستند با دیدن خشونت از تلویزیون پرخاشگرتر میشوند.
96/1/20
12:0 ص
فرزندان ما ، در واقع خود ما از لحظه تولد تا بزرگسالی با مشکلات گوناگونی روبه رو میشویم. یکی از شایعترین این مشکلات ، بویژه در سنین قبل از دبستان ، بیاشتهایی است. عوامل بسیاری میتواند در روش غذایی و اشتهای کودک تاثیر بگذارد و ما فقط در صورتی میتوانیم به او کمک کنیم که دلیل واقعی مشکل او را دریابیم و آن را بر طرف کنیم. در عین حال توجه به این نکته ضروری است که پیدایش مشکل یا ناراحتی یکی از بخشهای غیرقابل اجتناب در سیر رشد بچههاست. قبل از هر چیز بهتر است تعریفی از اشتها ارائه کنیم.
اشتها یعنی میل خاص دستگاههای بدن که فرد را به سوی انتخاب غذای مورد نیاز و لازم هدایت میکند. اشتها نیز حالتی شبیه نفسکشیدن ، بلعیدن و سایر برنامههای بدن انسان بوده ، بی اختیار و غیر ارادی است. بدیهی است که تمایل نداشتن کودکان به غذا ، والدین را نگران میکند، اما باید به میل آنها احترام گذاشته و در ضمن به حل مساله پرداخته شود، در ضمن لازم نیست که اوقات غذا خوردن به ساعت جدال و درگیری تبدیل شود. غذا نخوردن کودکان را به بدخلقی آنها نسبت ندهید.
نباید بچهها را عادت داد که فقط در ساعات غذا خوردن ، چیزی بخورند. پس در هنگام بروز این مشکل چه باید کرد؟ شاید قبل از هر چیز لازم باشد که فرزند خود را نزد پزشک ببرید، زیرا بیمیلی به غذا ممکن است با پیدایش هر نوع بیماری ، هر چند خفیف و جزیی ، ایجاد شود و پزشک با معاینات دقیق فرزندتان این موضوع را روشن خواهدکرد.
گاهی اوقات والدین تصور میکنند که فرزندشان بیاشتهاست. در حالی که بیش از ظرفیت ، به او غذا میدهند و وقتی که او نمیخورد، تصور میکنند که مشکلی در اشتهای وی ایجاد شدهاست. اگر وضعیت رشد فرزند شما در نمودار قد و وزن مطلوب است و رشد طبیعی نشان میدهد، پس دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
غالبا تغییر رژیم غذایی نیز بیتاثیر در اشتهای کودک نیست. غذاهایی که چرب باشند، اشتیاق کودک را نسبت به غذا خوردن کمتر میکنند برای مثال اکثر بچهها شیر را دوست دارند، اما بچههای بیاشتها شیر بدون سرشیر و شیر کم چرب را بهتر میخورند. گوشت ، سبزیجات و میوه نیز از منابع غذایی خوب برای کودکان به شمار میرود.
سوال بسیاری از والدین این است که خوراکیهای میان وعدههای اصلی غذا برای کودکان مناسب است یا خیر؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که میتوان از خوراکیهای کم حجم مانند سیب ، هویج ، آب میوه یا میوه استفاده کرد تا علاوه بر این که مواد طبیعی را به بدن کودک میرسانند، موجب بیاشتهایی او نیز نشوند.
گاهی اوقات وقتی با فرزندتان بیرون میروید و او تقاضای یک شیرینی یا شکلات میکند. با او مخالفت نکنید، زیرا گاهی اوقات این خوراکی بیشتر غذای روح کودک شما به حساب میآید. البته بهتر است این گونه خوراکیها بعدازظهر یا عصر به کودک دادهشود تا مانع خوردن غذای اصلی نشود. یکی دیگر از کارهایی که والدین میتوانند صورت دهند این است که یک رژیم غذایی کامل و متنوع را برای کودک در نظر بگیرند، اما به او اجازه دهند که مسوولیت انتخاب غذای خود را به عهده گیرد. بدین ترتیب او تمایل بیشتری برای خوردن غذا پیدا خواهد کرد.
نکته قابل توجه دیگر این است که اشتها متغییر است. حتی مقدار شام و ناهار افراد با یکدیگر فرق میکند، سن کودک و میزان نیاز او به انرژی ، همچنین احساسات او ، همه در مقدار و نوع غذای مصرفی تاثیر دارند. کودکان ، معمولا در سالهای دوم و سوم زندگی کمتر از سال اول غذا میخورند و در این دوران سرعت رشد هم نسبت به سال اول کندتر میشود، بنابراین آنها به انرژی کمتری نیز احتیاج دارند و غذای بسیاری نمیخواهند، که همه این موارد طبیعی است و نباید آنها را وادار به غذا خوردن کرد. از دیگر عوامل موثر بر اشتهای کودکان ، جو حاکم بر زمان صرف غذاست.
بهتر است که کودکان غذا را با شادی بخورند. اگر هنگام صرف غذا همه خوشحال و راضی باشند و از غذا خوردن لذت ببرند، میتوانند آهسته غذاخوردن و زمین ریختن غذای کودک را بهتر تحمل کنند و با آرامش بیشتری با او کنار بیایند. در ضمن افرادی که برای کودک عزیز و مهم هستند، در احساسات کودک نقش بسزایی داشته و حالت آنها در حین غذاخوردن برای بچه الگو میشود. نگرانی و ترس بیش از هر چیز موجب بیاشتهایی کودکان میشود.
توجه داشته باشید که نگرانی و استرس والدین ، بیش از آنچه تصور کنید بر فرزندان تاثیر دارد و از آنجایی که فرزندان تجربه کافی در زندگی ندارند، ممکن است با احساس ناراحتی والدین بترسند که نکند والدین به دلیل مشکلاتی که دارند، فرزندشان را ترک کرده یا دیگر او را دوست نداشتهباشند و همین مساله عاملی برای نگرانی و ترس آنها شده ، اشتهای آنان را بشدت کاهش میدهد. پس تا حد امکان فضای آرام و شادی را برای فرزندان ایجاد کنید تا آنها نیز با آرامش و خوشحالی مراحل رشد خود را پشت سر بگذارند.
96/1/15
12:0 ص
همه اولین روز مهر ماه را به یاد دارند روزی که برای اولین بار پیشدبستانی را شروع کردید و شاید هم کلاس اول بودن را تجربه کردید، همه بچهها با والدین خود با لباسهای نو و کیفهای رنگارنگ پا به محیطی به عنوان دبستان و یا پیش دبستانی میگذارند، برخی کودکان سرشاد و پر از ولوله و خنده و برخی آنها دامنهای مادران خود را گرفته و گریان هستند، ولی علل این رفتارهای کودکان چیست و چرا برخی شاد و برخی گریان هستند.
در بحبوحه شروع کلاسهای درس خصوصا برای کودکانی که برای اولین بار به دبستان و یا پیشدبستانی میروند خیلی مبهم است و برخی از آنها تصور نامبهم در ذهن دارند دچار ترس و اضطراب میشوند، وظیفه والدین است که کودکان را از محیط دبستان مطلع کنند و آنها را برای ورود آماده سازند.
کودکان در روزهای که به مدرسه میروند چون دچار ترس هستند و شاید میزان اعتمادبهنفس آنها پایین میباشد برای نرفتن به مدرسه دلایل متفاوتی میآورند تا خانواده را قانع کنند و بلکه در آن روز در خانه بمانند، برخی آنها بیماری را بهانه میکنند و صبح که از خواب بیدار میشود بهانه دل درد و سردرد و امثال اینها را دارند ولی شما این حرفهای او را نادیده بگیرید و تلاش کنید که او را به مدرسه بفرستید و به او بگویید حتی تو یک درجه تب هم ندارید و اگر هم ناچار شدید که او را در خانه نگهدارید به کودک خود گوشزد کنید که حالت خوب نیست و نمیتوانی از رختخواب بیرون بیاید و تمام روز باید در رختخواب بمانی و یک روز سختی خواهی داشت.
محیط جدید: کودکان هنگامی که برای اولین بار به مدرسه میروند طبعا روبرو شدن با یک محیط جدید احساس نگرانی میکنند، بهتر است والدین با فرزند خود در مورد نخستین روز مدرسهاش صحبت کنند و محیط جدید را برای او توجیه کنند تا از نگرانی کودک بکاهند زیرا وقتی آنها متوجه میشوند که محیط جدید چگونه است نگرانی آنها کم میشود، به فرزند خود گوشزد کنید که در آن محیط همه بچهها در سن او دارای وضعیت بیگانه هستند و هیچ دوستی ندارند و باید همه با هم دوست شوید و در آن محیط با هم رفتار دوستانه داشته باشید، و با محیط و دوستان جدید عادت کنی و در صورت امکان تلاش کنید تا چند روز اول کودک را تا مدرسه و از مدرسه به خانه همراهی کنید و بیشتر با او درباره محیط جدیدش صحبت کنی و به او آموزش رفتار با دوستان جدیدش را بدهید.
ترس از تجربه: برخی از کودکان که روبرو شدن با موقعیتهای جدیدی که برایشان پیش میآیید ترس دارند و نمیدانند چگونه در آن موقعیت رفتار نمایند، بهترین راه این است که والدین به کودک یاری برسانند در هنگام درس خواندن به او کمک کنید تا احساس آمادگی کند و به یادآور شوید که او باهوش است و درسهایش را به خوبی فرا میگیرد و مطمئن هستید از عهده درسهایش برمیآید.
ترس از جمع: اغلب کودکان در پایه اول و پیشدبستانی چون برای اولین بار است از محیط خانه دور میشوند از برخورد با افراد دیگر در محیط جدید دچار ترس و اضطراب میشوند از این که بخواهند در جمعی قرار بگیرند و مورد قضاوت واقع شوند و شاید آن جمع او را نپسندد و طرد شود همه آنها باعث نگرانی او میشود، والدین باید به کودک خود یاد دهند به جای کنار کشیدن از بچههای همسن خودش با آنها دوست و وارد جمع آنها شود، باید به آنها راههای مختلف دوستیابی را آموزش دهند. کارشناسان معتقدند برای تقویت سلامت روانی کودک باید به کودکان مهارتهای اجتماعی، روشهای حل مسئله و رفع درگیری را بیاموزیم تا آنها سنجیدهتر در اجتماع رفتار نمایند.
تنش: کودکان هنگام برخورد با شرایط نابسامان در محیطهای جدید که دور از خانواده هستند دچار اضطراب و استرس میشوند و نمیدانند که باید چگونه رفتار کنند. والدین بایداز قبل راجع به این شرایط با او صحبت کرده باشند و اگر نیاز بود به فرزند خود یاری دهند و در موقعیتهای پرتنش به دنبال چارهای باشند و به این روش به آنها بیاموزند که چگونه درچنین مواقعی با مشکل خود برخوردی سازنده داشته باشند.
شکست: کودکان همیشه از انجام تکالیفشان که سخت نگران هستند و احساس میکنند که توان انجام آن را ندارند یا اینکه از عهده سوالاتی که از آنها میشوند نمیتوانند بربیایند. شما سعی کنید اعتمادبهنفس آنها را بالا ببرید و به آنها یادآور شوید که هرکسی ممکن است اشتباه کند.
فعالیت گروهی: اغلب کودکان به انجام فعالیتهای گروهی علاقهمند هستند مثلا دوست دارند در ورزشهای دستهجمعی و یا حتی در گروه سرود و از این دسته فعالیتها انجام دهند در هنگام مشورت به او یادآور شوید که در کارهای گروهی امکان شکست میباشد مثلا اگر عضو تیم مدرسه شد فکر نکند که حتما باید تیم مدرسه آنها برنده باشد و یا اگر در گروه سرود شرکت کرد باید بداند که همیشه او نباید بهترین سرودها را بخواند کودک باید بیاموزد در کارهای گروهی برد و باخت مهم نیست فقط آن هماهنگی بین گروه مهم است و یا در گروه هنری مهم نیست که او چه نقشی دارد و یا چه آوازی را میخواند مهم اجرای آن است.
نمره: کودکان معمولا در محیط اطراف خود از دیگران به غلط شنیدهاند که نمره بالا ملاک است و او در هنگام درس خواندن همیشه استرس نمره را خواهد داشت و فکر میکند اگر در درسی نمره بالا نگیرد نمیتواند بهترین باشد، والدین باید به فرزند خود یادآور شوند که ملاک آنها درس خواندن و درک او از درس و مفاهیم میباشد نه نمره بالا.
فشار همسالان: والدین همواره باید با فرزندان خود در مورد ارتباطشان با همکلاسیهایشان صحبت کنند و از وضعیت رابطه و رفتار آنها با یکدیگر آگاه باشند و اگر آنها رفتاری نامطلوب با همدیگر دارند راهنمایی کنند که چگونه رفتار مطلوب داشته باشند و به آنها جرات بدهید تا در مورد نگرانیهایشان در مدرسه با شما صحبت کنند و شما به آنها یاد بدهید که چگونه با آنها مقابله کند و به طور مستقل مشکلات خودش را حل کند.
نیاز در خانه: در برخی از کودکان ترس از مدرسه رفتن تنها به محیط مدرسه برنمیگردد، میتواند علت در خانه باشد، شرایط خانواده به گونهای است که کودک احساس میکند در زمانی که او در مدرسه به سر میبرد اتفاقی برای والدینش بیفتد، لذا والدین باید تلاش کنند که این دل نگرانی او را از بین ببرند و به او اطمینان دهند که در نبود او هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.